... رهی نمانده تا رهایی
سلام.. من برگشتم !!! عید کربلا بودم.... می دونم زیارتم قبول...... جای همه ی شما ها خالی خبری نیست...همه چی آرومه... وای از دست تکلیفا ..... بابا به خدا پدرم در اومد.... فرض کنید من بششینم تو حرم امام حسین تکلیف حل کنم!!!!!هه هه هه هه جوکه امسالم در اومد خدا رو شکر بی کار نیستیم!!!! فخار در کربلا تکالیف ریاضیش را انجام داد هه هه !!!! جالبه نه ؟؟؟ آخه من میگم ما باید 22 ساعت و 45 دقیقه درس بخونیم من اگه 6 صبح سیزدهم بشینم 5 صبحه 14 تموم می شه ،6و نیم هم سرویسم می آد!!! ببینید چه برنامه ی خوبی حالا هی بشینید درس بخونین!!!! در مورد دوست صمیمی هم خب خدا رو شکر بهتره .... رفتم اونجا از امام حسین خواستم منو تو مدرسه بی نیاز نسبت به همه بکنه !!! انگار دعام مستجاب شده حالا به چند دلیل...!!!! شرفه دوستای راهنماییم همشون زنگ زدن تولدمو تبریک گفتن .... البته چند تا از دوستای دبیرستانم هم از این قاعده مستثنا نیستن ها مثه سارا........ تولدم هم مبارک..............!!! یا حق... hny...سلام! دوست عزیزم.. نشد اومدی و نسازی!! نمی دونم میایی وبمو چک نی یا نه؟ ولی این رسمش نبود. قول من به درک اصلا من به درک... خودت چی ؟ خودت پای تلفن بهش گفتی نمی خوایی ... بودنت زیره سوال بره!نگفتی! دوست عزیز تر از جانم!!! دوست نداشتی بهت بگن بد شدی! پس چی شد؟ دوست نداشتی پشت سرت بگن...تغییر کرده!پس چی شد؟ گفتی دوست نداری بگن شدی مثل...!پس چی شد؟ من مدیونه تو هستم! عذاب وجدان دارم!!!! خواهش می کنم به حرفام فکر کن... اما تو اینطوری نبودی....!همه چی تقصیره منه!!!... من می خواستم ببینم برای یک دوست چقدر اهمیت دارم که فهمیدم تو چشای من نگاه کرد و بهم دروغ گفت!!! عیبی نداره اصولا من از دوست شانس نیاوردم!! ولی خوب عیبی نداره دله من خیلی صبوره!!!.... تو کارات دخالت نمی کنم . هر کاری که دوست داری بکن !!! ولی یک حرف ته دلم مونده که اگه نگم حناق می گیرم: دیگه اون مظلومیتی که تو چشات میدیدم و باعث می شد بپرم بقلت کنم دیگه نمی بینم ابن عذاب وجدان همیشه با منه ..... چقدر بد شد که اینجوری شد...... خیلی دوست دارم،برام خیلی عزیزی،هر کاری حاضرم برات بکنم، فقط گفتم که وظیفه ام رو انجام داده باشم وگر نه هرجور که مایلی!!!! امیدوارم متوجه حرفام شده باشی چون روم نمی شه رو در رو باهات صحبت کنم!!!! امروز سارا رفت تو وبه یکی از این عناصر نا مطلوب دوم!! نوشته بود: چون بعضی از دوستای مدرسه روشنگرم ادرس این وبو دارن پس مجبورم نوشته ی رمز دار بنویسم!!!!! فرض کنید پس من تنها نیستم که در مورد اونا می نویسم اونا هم در مورد ما می نویسن!!!!1 ولی خوب فرقش اینه که من نمی ترسم اونا بخونن ولی اونا ظاهرا می ترسن!!!! دیروز سارای ما غایب بود!! سارای اونا تو راهرو یهو اومد به من گفت :"ببین چیزی برای خوردن داری من خیلی گشنه ام !!!!!!!!!!!!!!!!!!1 تعجب کردم!! دست کردم تو جیبم گفتم : نه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!::::::::::::::::::::::::::::::::::دی دی دی دی دی رفتم تو کلاس دیدم یک آبنبات چوبی دارم بعد رفتم و بهش دادم !!!!!! خودم هنوز موندم مگه آبنبات هم آدم و سیر می کنه که سارا اونجوری از من تشکر کرد؟؟؟؟؟؟؟؟ شما بگید!!! HI HNYYYYYYYYYYYYY!!!!!!!!! SALAM !!1 NA BE OUN MOQEI K DAM BE DAQIQE UP MIKONAM NA BE HALA K KHEILI VAQTE NAYOUMADAM!!! TANAVO!!!! HATMAN TA BE HAL IN KALAMARO SHENIDID !!!! MANAM KHASTAM TANAVO BESHE VA3 HAMIN ENG MINEVISAM!!! MAMANAM BARGASHT !!!!!!! SANA KHEILI BAD MARIZE ! NEMIDONID CHE JORRRRRRRRRIIIIIIIIIIIII???????!!!!!!!!!!!!!!!????????????????????? به به به!!!!!! رفتم دوربین خریدم!!!! البته آبی نه!!! مشکی!!!! خیلی شیکه !!! جای شما خالی از صبح تا حالا 10000000 عکس از خودم گرقتم !!! فکر کنم حافظش یک روزه پر شد!!؟؟؟ نمی دونم!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تبریک فراموش نشود!!!! ::::::::::DDDDDDDDDD بابا عیده !!!!!!!!!!!!!!! عید شما مبارک!!!!!!! داشتم برای وبم عنوان انتخاب می کردم که مامانم گفت بگذار : سه خواهرون !!! آخه ما سه تا خواهریم : خانم زهرا ، خانم زینب و جوجه ثنا 15 ساله ، 6 ساله و 1ساله از وقتی وبم و باز کردم اتفاق خاصی نیفتاده ولی تصمیم گرفتم حوادث خونمونو با ما سه تا رو بنویسم!!!!!!!!!!!!!!!!!! نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد !!!!!!!! نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت، ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد، گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش، واو یکریز و پی در پی دم گرم نفس را بر گلویم سخت بفشارد و خواب زندگان را آشفته سازد بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را!!!!!!!!!!!!!! سلام!!! اولین حرف برای وبلاگ من !!!!!!! قشنگه نه؟؟؟ و اولین متن برای وبلاگم از شهید چمران !! :دی
| Design By : Pichak |
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...!!! نمیدانم چه حکایتی است....و کی میخواهد به پایان برسد! به امید آن روز...
