سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























... رهی نمانده تا رهایی

دلم می خواهد  همه ی فاصله های دنیا رو با هم جمع کنم ضربدر دو کنم بعد بگذارم بینمون...شاید اگه هیچ صمیمیتی نبود ، اونوقت ناراحتی هم پیش نمی اومد ...دلم می خواهد مثل دو تا غریبه باشیم ...انگار همدیگرو نمی شناسیم...از ترحم و ناراحتی برات گذشته چون دیگه هیچ دلی ندارم که برات بسوزه یا ناراحت بشه.ای کاش اینجوری نمی کردی ...همه غبطه می خوردن به هرچی بینمون بود اما تو انگار با یک اشاره زدی همه مهره هارو ریختی رو زمین.همه رو از بین بردی .حالا هم من دلم می خواهد با یک پاک کن خیلی بزرگ همه چی رو پاک کنم.برام مهم نیس قراره پشت سرم چی بگین یه طرفه به قاضی رفتم،خود خواهم با هر چیزه دیگه ..فقط برام مهمه که بفهمم دور و برم چه خبره ؟!!بعد از 16 سال تو زندگی هنوز نتونستم بفهمم کی داره راست می گه کی دروغ؟! حتی کسی که ادعا می کرد دوسم داره و کسی که فک می کردم دوستمه...

پ.ن:لطفا مرا دور نزنید !!!من نیز انسانم مانند همه ی شماها...

پ.ن:دلم می خواهد یک مدت محو شم از همه ی نگاه هایی که مرا نفهم فزض می کنند،برای خودم باشم بی دغدغه از اینکه چه می گویید...


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/23ساعت 8:45 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

همه دورو برت نشستن تا تو بگی چته!!!??

اما هیچ حرفی نداری ولی از همیشه بیشتر ناراحتی...شاید خجالت می کشی بگی یا هر چیزه دیگه مهم اینه که هیچ راه فراری نداری...

بعدش همه حوصله شون سر می ره و تو رو تنها می ذارن...حالا تو موندی و همه ی اون مشکلاتی که از گفتنشون بیذاری...شاید حتی خودتم باورت نمی شه...ولی هر چی هست ناراحت کننده است...

بعد از مدت ها فهمیدی چه خبره...

گوله های اشک پشت سر هم می آن رو گونه هات و تو نمی دونی چطوری کنترلشون کنی...گاهی کار بالا می گیره و به هق هق کردن می افتی..

 عمو جای خالیت بد جوری حس می شه،کاش بودی......

مرگ حقه...هر چی باشه...

 

پ.ن: چه زود می روند آنان که دوستشان می داریم و توقع رفتنشان را نداریم...

پ.ن:شاید خیلی دیر باشه واسه آپ کردن در این موضوع ولی من تازه می فهمم چه  خبره....


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/23ساعت 9:32 صبح توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |


Design By : Pichak