... رهی نمانده تا رهایی
راست میگن یه سیب و وقتی می اندازی بالا هزار تا چرخ میخوره برمیگرده! سیب من واقعا هزار تا چرخ خورد!کی به اینجاش فکر کرده بود؟ خیلی جالبه!مثل قصه ها!مثل فیلم های توی سینما که میری پول میدی بلیط میخری تا فیلم ببینی،اما این دفعه من خودم بازیگر بودم!بازیگر بدون حقوق!هیچ دستمزدی هم برای این نقش آفرینی دریافت نکردم!شاید در ازاش بهای سنگینی رو هم پرداختم! نمی دونم!شاید نقش من توی این قصه از اول همین بود...ولی من اولاش این فکر و نمی کردم!ینی دسته خودم هم نبود،فیلم نامه رو کامل نخونده بودم!کامل نخونده بودم چون با قانون ها آشنا نبودم،چون بقیه رو نمی شناختم و نمی دونستم که این ما آدم ها هستیم که فیلم نامه رو می نویسیم و وقتی ندونی دور و برت چه خبره و آدم های اطرافت رو نشناسی خواسته یا نا خواسته بازیگر اصلی فیلم اونا میشی و نمیدونی واست چه نقشی رو گذاشتن! اما حالا یه خورده قضیه فرق کرده.من دیگه تو این قصه فقط یک بازیگر نیستم حالا منم فیلم نامه مینویسم و آخر قصه واسه خودم طراحی میکنم . حالا دیگه منم میتونم... اما از این داستان خوشم نمیاد..هدف ها و دغدغه های من فرق کرده.دنبال یه چیزه دیگه ای ام .یه فیلمه دیگه!فیلمی که هم خودم انتخابش کنم و هم از اول نویسنده باشم ینی منم تو سرنوشتش شریک باشم و فقط هنر پیشگی نکنم!میخوام جبران بهایی که بابت فیلم قبلی پرداخت کردم و بکنم!انقدر قشنگ بازی میکنم که تشویقم کنند!میخوام تو نظر کارگردان خوب جلوه کنم!از این فیلمی که الان توش هستم استفا میدم!خسارت هم نمی خوام !این فیلم واسه من مثل یه تجربه عالی بود،از اون تجربه هایی که آدما ازش درس میگیرن.ناراحت اینکه از اولم در جریان نبودم که قراره چی بشه نیستم!خب منم در عوض یک مهارتهایی کسب کردم که شاید به دست آوردنشون خیلی سخته! دوست دارم از همه ی دست اندر کاران این فیلم تقدیر و تشکر کنم... واقعا مدیونتونم...به من چیزهایی یاد دادید که تو هیچ کتاب و هیچ مدرسه ای نیست... کلام آخر... فقط امیدوارم این قصه هم مثل فیلم ههای توی تلوزیون و سینما،بد تموم نشه!این شماهایید که آخر قصه رو رقم میزنید!پس مواظب خودتون و آرزوهاتون باشین و نگذارید هیچ کس به همشون بریزه... "زهرا"
Design By : Pichak |