... رهی نمانده تا رهایی
وقتی بعد از یه مدت خیلی طولانی ای میام و یک سری هم به وبلاگ خاک خورده ام میزنم تازه متوجه میشم ک چقدر با این محیط غریبه شدم!!!!! آره!! اینجا همون جایی بود که تو قهر کردی!!همونجایی ک خندیدم!!و همون جایی که درد و دل کردم!!! یعنی تقریبا همه ی زندگیم!!! چی شد که یهو انقد ازش دور شدم!!!! خودمم نمی دونم!فقط میدونم که دیگه حال حرف زدنم ندارم!حتی حال غر زدن! ظاهرا مرض جدیده ک آدما میگیرن،مرضی که از زندگی کردن هم خسته میشی چه برسه به چیزای دیگه؟!؟؟! خسته میشی از اینکه با ادم جماعت حرف بزنی !!!! خود به خود تنها میشی!!!بدون اینکه بفهمی یا بدون اینکه بخواهی!!!!! یک هو چشماتو باز میکنی و میبینی چقدر چیزها واسه چقدر سال ها دروغ بوده!!! نمی دونم علاجش چیه حتی نمیدونم چه جوری میشه ارومش کرد.... فقط میدونم من نخواستم!!!!من نخواستم که اینجوری باشم!!!! خوشبختیت ارزومه!!! پ.ن:التــــــــــــــــــــــــــــــــــــــماس دعا
Design By : Pichak |