... رهی نمانده تا رهایی
"به نام ساقی عشق" باز هم برای تو می نویسم تا بدانی که یاذ تو در لحظه لحظه ی من جاریست. باز هم از دیوار فاصله عبور می کنم و در ژرفای لحظه با تو بودن گم می شوم و در آن لحظه ی رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق می شوم. تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خود را بیابم و از زندان لحظه های بی تو رها شوم.... شاید بتوانم به رویای باتو بودن برسم... و چه رویای شیvینی است رویای با تو بودن . رویایی که دست مرا به دست گرم تو می رساند. آنگاه من در گرمای وجودت ذوب می شوم و در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است. و به راستی که چه زیباست رویای با تو بودن.. پ.ن:این نوشته هیچ گونه مخاطبی ندارد... پ.ن:بر گرفته از نامه ای قدیمی.
Design By : Pichak |