... رهی نمانده تا رهایی
پایان خود هر زمان که بخواهد و بداند می اید... گاهی تو را غافلگیر می کند و تو اصلا هیچ اشتیاقی به دیدنش نداری اما اوبا بازوان توانمندش تو را مجبور به پایان مسئله می سازد... گاهی تو انتظار دیدنش را می کشی برای دیدنش لحظه شماری می کنی اما وا هر وقت را که بخواهد برای اتمام مسئله انتخاب می کند. پایان است که برای تو تصمیم می گیرد که گریه کنی یا خیر شاد باشی یا غصه بخوری . این قانونه طبیعت است !!!!!!!!!!!!!!!!!!! من تصمیم به جنگ و مسابقه با قانونه طبیعت دارم...چند وقت است اما هر بار او میگوید که گریه کنم و کی مسئله به اتمام می رسد اما نه ............. این بار من برنده ام.. این من به سراغه جنگ با او می روم اما با تدبیری نو و اندیشه ای تازه این بار من تصمیمی می گیرم کی همه چیز تمام شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگر توان شکست دوباره از پایان را ندارم ... او یک کلمه است اما من یک انسان.پیروزی حق من است حتی اگر به قیمته نگرفتن ابنبات باشد.. عزیزکم !!!! بعضی انتظار می کشند بار دیگر فقط یک باره دیگر پایان را لمس کنند... من امدنش را می خواهم دیدنش را لمس کردنش را اشک هایم می بارند بر پهنای صورتم... من پایان را می خواهم... ای خدای زیبایی ها... هر بار تورا با این نام میخوانم.اما هیچ بار فکر نمیکنم زیبایی چیست؟؟؟ زیبایی تو هستی ادم ها هستند گل دریا ساحل ابنبات و بستنی زیبایی پایانه این اغاز بی بهانه است ما تمام وجودم با تک تک سلول هایم از تو پایانه این مسئله را خاستارم پر از گناهم اما باز هم با تمامه پر رویی می خواهم دستم را بگیری...
Design By : Pichak |