... رهی نمانده تا رهایی
hny...سلام! دوست عزیزم.. نشد اومدی و نسازی!! نمی دونم میایی وبمو چک نی یا نه؟ ولی این رسمش نبود. قول من به درک اصلا من به درک... خودت چی ؟ خودت پای تلفن بهش گفتی نمی خوایی ... بودنت زیره سوال بره!نگفتی! دوست عزیز تر از جانم!!! دوست نداشتی بهت بگن بد شدی! پس چی شد؟ دوست نداشتی پشت سرت بگن...تغییر کرده!پس چی شد؟ گفتی دوست نداری بگن شدی مثل...!پس چی شد؟ من مدیونه تو هستم! عذاب وجدان دارم!!!! خواهش می کنم به حرفام فکر کن... اما تو اینطوری نبودی....!همه چی تقصیره منه!!!... من می خواستم ببینم برای یک دوست چقدر اهمیت دارم که فهمیدم تو چشای من نگاه کرد و بهم دروغ گفت!!! عیبی نداره اصولا من از دوست شانس نیاوردم!! ولی خوب عیبی نداره دله من خیلی صبوره!!!.... تو کارات دخالت نمی کنم . هر کاری که دوست داری بکن !!! ولی یک حرف ته دلم مونده که اگه نگم حناق می گیرم: دیگه اون مظلومیتی که تو چشات میدیدم و باعث می شد بپرم بقلت کنم دیگه نمی بینم ابن عذاب وجدان همیشه با منه ..... چقدر بد شد که اینجوری شد...... خیلی دوست دارم،برام خیلی عزیزی،هر کاری حاضرم برات بکنم، فقط گفتم که وظیفه ام رو انجام داده باشم وگر نه هرجور که مایلی!!!! امیدوارم متوجه حرفام شده باشی چون روم نمی شه رو در رو باهات صحبت کنم!!!!
Design By : Pichak |