اين کچلو نيگا! باز وراج شد! ؛)
سر کادوي اول ميدوني چي داد؟! بچه هاي بدشانسو داد که من 4شو خودم داشتم! نميدوني ب چه مصيبتي راضيش کردم بره پس بده! کنت الاف تکراريو کجاي دلم ميذاشتم؟! تازه گذاشته بود توي ي نايلون بي رنگ و صب که اومدم مدرسه ديدم رو ميزمه!
کادوي سومشون خب خيلي جا گير بود و دقيقا پدرمون سر آوردن و بردنش در اومد! چون دقبقا هيچ جا ؛ جا نمي شد! و اونم توي اتاق پرورشي بوديم که بچه ها برام پرت کردن و خب از من بزرگ تر بود و نميشد کنترلش کرد! همه مدرسه فهميدن تولد کيه!
همين.
ما همه پولداريم و بربري خوريم! بر سر بربري حمله مي بريم!
(تحريف شعر عليه!)
خودش همين که از اصفهان اومدين قضيه کادو رو تعريف کرد واسم!
فقط ناراحت اينم که چرا دو تا شو ندادين!
(علاوه بر پولدار پررو هم هستم!)
شكسپير ميگه: خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ...
خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ...
خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد!
بابا چه گيري هستيا
اشتباه شد حالاsoory
ما اول راهنمايي به قيچي مي گفتيم بيست و هشتمي! يه فحش بود!
چون من و غزال و ميرزايي بيست و هفتم ماه به دنيا اومده بوديم ولي قيچي بيست و هشتم بودش! اونا هم به من مي گفتن هفتاد و پنجي! چون سه تاشون هفتاد و چهاري بودن!
الان هي گفتي بيست و هشت ياد اون موقع افتادم...
خلاصه ديگه غرض از مزاحمت اين بود که بگم ما خيلي پولداريم(اين که مشخص بود) و همين ديگه...
به کارت برس!
سال بعدش هم همون کچل خاني که بغل تختشه رو داديم بهش! البته اونو سر موقع داديم! و تنها کادويي بود که غزال باهامون شريک نبود! چرا به نظرت؟
خب خلاصه امسال هم کادوشو نمي گم بهت چيه! چون خودم خيلي ازش خوشم مي ياد . کلي ذوق کردم بابتش! :دي! و هر روز زنگ مي زنم به قيچي مي گم که کادوشو واسش خريدم! مي خوام بگم واسه تولد خودم قيچي برام بخره! البته مي دونم که قراره بعد از خريدن سوغاتي اصفهان توقع زياديه! ولي خب مي گم تا تولد سال بعد! ايشالا!
(من عاشق اون سوغاتي اصفهانتونم! عاشقشم! پولداريه ديگه! من و قيچي دوتامون پولداريم! :دي)
سال بعدش هم بهش کتيبه عشق داديم!
البته لازم به ذکره که دو سال بعدش من اين کتيبه عشق رو ازش قرض گرفتم و يه سه چهار ماهي پيشم بود! چيز خوبي بود! البته قيچي التماسمون کرد که سال بعد دوباره بهش کتيبه عشق نديم!
ما هم تولد سال بعدش يه جعبه کتيبه ي عشق خالي رو کادو کرديم بهش! فهميده بود سرکاريه ها به روي خودش نيورد! کادوي اصلي اش هم همون قلبه بود که رو ديوار اتاقشه! مي بيني ما چه قدر پولداريم؟ اصلا مي بيني چه قدر خوب بلد پز کادو هايي رو که دادم بدم؟
خوشم مي ياد تعريف کنم که چي کادو داديم! نوستالوژيکه!(امروز تو سرويس کلي از نوستالوژي حرف زدم و همسرويسي هام کلي بهم خنديدن! بعد يه ساعت فهميدم که اصلا نمي دونن نوستالوژي يعني چي! نوستالوژي يعني حسرت به گذشته...)
اوخي!
اولين بار کادوي تولد قيچي رو يه ماه دير تر داديم! تولد ميرزايي شد که من تازه يادم افتاد کادوي قيچي رو نداديم هنوز!
البته خريده بوديم واسش! ولي چون کتابا رو جا به جا خريده بوديم(اونايي رو که داشت خريديم به جاي خريدن اونايي که نداشت! :دي) بعد گفتيم صبر کنه تا بريم پس بديم درستش کنيم!
يه ماه بعد داديم کادو رو!
اين رکوردمون بودش! بايد مي ديدي زهرا قيافه ي قيچي رو که سر کادوي تولد ميرزايي يهويي فرياد زد:" ميشه کادوي منو بديـــــــــن؟!!!!!!!!"
بله بله!
قيچي متولد شده!
اين يه اتفاق عظيمه!
اين قدر عظيم که اين پنجمين ساليه که من دارم واسش تدارک کادو مي بينم و هنوز ندادم بهش! چيه مگه؟
کادو دير دادن کلاس داره!
باشه خوب ديگه نميام خوب چرا دعوا داري؟منو بگو ب فکر جنابعالي بودم