• وبلاگ : ... رهي نمانده تا رهايي
  • يادداشت : انتظار 10 ساله براي دعوت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    اول از همه برو همه ي اين غلط تايپي ها رو درست کن!

    دوم از همه اينکه هر کسي توي بچگيش ي جور فکر خاص در مورد اتفاقاي خاص داشته. مثلا من از دخترخاله ام ي سال بزرگتر بودم اونم ب من پز ميداد ک ي سال ديرتر از من مي ميره!!! و من واقعا حسوديم مي شد تا زماني ک خاله گرامي ام ب رحمت خدا رفت با اينکه از مامانم ي سال کوچيکتر بود. خدا رحمتش کنه.

    در مورد خدا يادم نيس چ جوري فکر مي کردم. در مورد مکه رفتن هم همين طور. چون ازهواپيما مي ترسيدم کلا فکر مکه از سرم بيرون بود( البته هنوزم کمي مي ترسم همون طور ک از آمپول خيلي مي ترسم)

    با عارفه کمي موافقم توي بچگي کلا ي دنياي خيلي بزرگي بود در حاليکه همه فکر مي کنن خيلي دنياي کوچيکيه ...و من ترجيه يا ترجيح (کدومش درسته؟) ميدم ک فکر کنم ي سال زودتر از دخترخاله ام مي ميرم و ترجيه يا ترجيح ميدم تنها غصه ام فقط همون باشه نه مزخرفات ديگه .

    آه!

    ولي الان تمام بچه هاي کوچيکتر از خودم روبا اين حسرت نگاه مي کنم ک ي روز قراره برن دبيرستان !!!!

    چ قدر دنيا ها تغيير مي کنند !

    آخي.

    راستي زينب چ طوره ؟ اون روز ک با مريم بود با هم رفتيم جياط بازي کرديم خيلي خوش گذشت. سلام برسون بهش.ويژه!

    پاسخ

    پرادو سوار خوبه تو هستس ك من غلط هاي املاييمو بفهمم.خدا خالتونو رحمت كنه!!ترجيح درستهنمي دونم شايد نتونستم منظورمو درست برسونم:من منظورم اين بود ك دنيايه بچگي خيلي خوبه چون دغدغه هاي خوبي داره