سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























... رهی نمانده تا رهایی

salam...

shodm mesle ruz haye avali ke weblog zade budm...nmidunestm chi bgm?asan nmidunstm kasi harfamo mikhune ya na ?

dus dashtm har ruz tedade bazdid konande ham ziad she nazar ham ziad she....

fk mikonm alan do sale ke in web logo darm vali in akharia asln behesh sr nazade budm ...

vase hamin migm shodm mesle avala...

alan vali donbale nazaro binande nistam mikham vase khodm harf bzanm...

emsal b lotfe khanevade behtarin tavalo dashtam ..kheiliiiin khub bud

panj tay bahm tavalod gereftim vasm...zeinab kheilii zoq dasht ..kheili..hamash migoft cheshmato beband nega nakon...kholase  ke kheili khub bud..

rasT tavalodm mobarak...


نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 8:5 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

به یاد تمام روز هایی که می اومدم پای لب تابم و با کلی غم و غصه یا شایدم خوشحالی شروع می کردم به نوشتن...

به یاد روز هایی که دستم انقد تند شده بود که دیگه لازم نبود کیبورد رو نگاه کنم...

به یاد روزهایی که دور از چشم مامانم می اومدم اینجا و می نوشتم...

اینجا ، این کیبورد و این صفحه شاهد خیلی از روزهای زندگی من بوده روز هایی که از فرط خوشحالی نمی فهمیدم دارم چی تایپ میکنم و گاهی از فرط عصبانیت اصلا مطلبم رو ارسال نمی کردم...

خلاصه که حالا دوباره اینجام....

بعد از یه مدت خیلی طولانی که لب تاپم درست شد...انقدر حرف دارم از گذشته که ترجیح میدم اصلا سراغش نرم و از همین الان رو بنویسم....

دلم خیلی تنگ شده بود...

پ.ن:شاید به حضورتون دوباره احتیاج دارم..:دی


نوشته شده در یکشنبه 91/11/22ساعت 7:8 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

kampiuteram kharab shode!nemitunam farsi benevisam!hamun behtar chon bahunei ham nadaram vase neveshtan!!yani nemidunam chera aslan nemitunam benevisam.shayad harf vase goftan kheili dashte basham vali ghovaye neveshtarim ro fekr konam daram az dast midam...

ba madrese rafte budim mashhad!ye safat tu madreseye jadid ba adamaye jeddid va albate tajrobe haye jadid!

ashura o tasua tu harame emam reza budan ye hale dige ei dare!!mese in mimune ke vaghti dari miri majles tarhim beri be saheb aza tasliat begi!hese jalebie!

tu in safar ye chiza kheili mohem ke fahmidam in bud ke kheili behtar az maha hastan!!

eltemase doa be hameye unaei ke tunestan in mah ro azadar bashan o azadari konan....

p.n:


نوشته شده در دوشنبه 91/9/6ساعت 5:33 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

دیگه هیچ چیز خاصی برای گفتن نیست!!!

ممنون از تحملتون


نوشته شده در یکشنبه 91/8/21ساعت 5:30 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

وقتی بعد از یه مدت خیلی طولانی ای میام و یک سری هم به وبلاگ خاک خورده ام میزنم تازه متوجه میشم ک چقدر با این محیط غریبه شدم!!!!!

آره!!

اینجا همون جایی بود که تو  قهر کردی!!همونجایی ک خندیدم!!و همون جایی که درد و دل کردم!!!

یعنی تقریبا همه ی زندگیم!!!

چی شد که یهو انقد ازش دور شدم!!!!

خودمم نمی دونم!فقط میدونم که دیگه حال حرف زدنم ندارم!حتی حال غر زدن!

ظاهرا مرض جدیده ک آدما میگیرن،مرضی که از زندگی کردن هم خسته میشی چه برسه به چیزای دیگه؟!؟؟!

خسته میشی از اینکه با ادم جماعت حرف بزنی !!!!

خود به خود تنها میشی!!!بدون اینکه بفهمی یا بدون اینکه بخواهی!!!!!

یک هو چشماتو باز میکنی و میبینی چقدر چیزها واسه چقدر سال ها دروغ بوده!!!

نمی دونم علاجش چیه حتی نمیدونم چه جوری میشه ارومش کرد....

فقط میدونم من نخواستم!!!!من نخواستم که اینجوری باشم!!!!

خوشبختیت ارزومه!!!

پ.ن:التــــــــــــــــــــــــــــــــــــــماس دعا


نوشته شده در پنج شنبه 91/6/30ساعت 4:25 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

 

روز هایی است که دل، آسمانی آبی و بی ابر می خواهد...

روز هایی که باران آرامش بر کاسه ی تب دارم ببارد....

واوقاتی که تبسم را روی زمین تشنه ی صورتم بیاورد....

 

اما........جایش شب هایی دارم که در پشت کوه های تاریکی، مه ای غلیظ مهمان گشته .........ازجنسه تردید.....

 وصاعقه هایی که به کشتزار آرامشم می خورد و

منم که...

با ترس به مخفیگاه سکوت پناه می برم!!!!

در این وانفسا که دلم کم طاقت تر از همیشست ......و مرحمی می خواهد که درکنار آرامش از یاد رفتش خودشو خالی کنه!!!!

 

واین رهگذرها اند که در کاسه ی آرامشم سنگ می اندازند...

یا با تلنگری از خستگی ،از این جا دورم کنند.....

اما صبر است وآوای "لا تقنطوا من رحمت الله "است که آرامم می کند...

      اما من.......

از این قفس خسته شدم!!از این آواری که روی سرم سنگینی می کند خسته شدم....

می خوام آزاد بشم از این قفس سکوت.....وفریاد بزنم:

 

آهای آدما،آهای اونایی که شیرینی خنده رو با تلخی اخم عوض کردین!!!

آهای اونایی که نوازش کردن کودک محبت و با قفای طعنه معاوضه کردین!!!

چرا نمیشنوین صدای ترک خوردن قلب عابرهای حیات و زیر پاهاتون!!!؟؟؟

صدای یاری خواستن های هم آسمانی هاتونو؟؟؟؟

 

واین صدای من بود که جذب کرده بود گوش های مرده رو!!!!

واین من بودم که با هر حرفی که از دل سوختم می امد خالی می شدم....

 

آزاد می شدم............ ومن بودم این ور خط راحت تر از همیشه......

منتظر آدم ها...... 

 

 

 

 

p.n:matn male khodam nis!baraye ye duste azize        


نوشته شده در جمعه 91/6/3ساعت 8:15 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

اطلاعیه مهم در مورد موجوداتی به نام آدمک های سیاه (البته در شهر من!!):

قیمت آدما اومده پایین!شده در حد یک لبخند،جلب توجه، و یا خوش اومدن یه آدم نسبتا غریبه!

آدما بی لیاقت شدن!دیگه لیاقت محبت کردن و دوست داشتن و ندارن!

تمام دنیای اطراف منم سیاه شده! با آدمک های سیاه!تک و توک از هر هزار نفر یک آدم خاکستری پیدا میشه که اونم سرش خیلی شلوغه!

آدمک های سیاه بی لیاقت و بی ارزشند ! ارزش دوستی ندارن! یعنی در حقیقت ارزش هیچ کاری ندارن!

بدبختی ما هم اینه که گاهی متاسفانه یک نیم چه علاقه ای به این آدمک ها داریم که بی دلیل با ارزششون می کنیم !ولی در  حقیقت لیاقت آدم ها در حد همون دست دادن یا حسرت به دست دادن!!

جدیدا جمعیتشون هم زیاد شده!

اصولا تو واسشون فقط یک غم خواری !یک آدم که خودت احساس میکنی بهشون خیلی نزدیکی ولی در حقیقت هیچی ازشون نمی دونی و یک عمر سرکار بودی!

یک چیز جالب دیگه هم هست :آدم های خاکستری در اثر معاشرت با آدمک های سیاه خیلی سریع رنگ عوض می کنن!فکر کنم یک دلیل زیاد شدنشون هم همین باشه!

حداقل می تونن  سعی کنن که سیاه نباشن!یعنی حداقل سیاه نپوشن!

آدمک های سیاه جلوی تو انقدر قشنگ توجیه می کنن که تو فکر می کنی دارن راست می گن!

این آدمک ها در سخت ترین شرایط زندگی هم قابلیت سیاه بودن و سیاه تر شدن رو هم دارن!

تنها نتیجه ای که میتونم بگیرم این که با توجه به زیاد بودن جمعیت این موجوداتو کمبود آدم سفید و حتی خاکستری بهتره که تنها باشی!تا اگه سیاهی سیاه تر نشی و اگه خاکستری،سیاه نشی!

تو این شهر با آدمک های سیاه قابلیت سفید بودن از بین رفته!

لبخند های سیاه

پ.ن:به خودتون نگیرین تا ناراحت نشین!اگر هم شدین مهم نیس!!! 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/18ساعت 12:35 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

به سلامت  


نوشته شده در پنج شنبه 91/4/8ساعت 10:54 صبح توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

دروغ که شاخ و دم نداره...همه می تونن دهنشونو باز کنن تو چشمات نگاه کنن و خودشونو مظلوم نشون بدن و یه دروغ خیلی بزرگ تحویلت بدن...

مهم تویی که هر چیزی رو باور نکنی!

وقتی تو چشمات نگاه کرد و گفت "دوستت دارم" کمی هم احتمال دروغ بده...

چند وقت بی تابه همین چند حرف بودی برای همین هیچ جوره احتمال دروغ بودنش را نمی دهی...

ولی به خدا قسم او بی تابه گفتن این حرف نبوده ، او هم مثل تو شب ها اشک نریخته تا این را بگویید...او تمام هستی اش را با این جمله عوض نکرده که دروغ نگوید!!!

به راحتی یک آب خوردن تمام مقدساتت را ازت می گیرد در حالیکه همه اش دروغ بوده...

خیلی راحت دروغ تحویلت می دهد...

درحالیکه تو حالا هیچی برای گفتن نداری ، حالا که همه چیز تمام شده...

اگر کمی فقط کمی شک می کردم حالا کاسه ی چه کنم دستم نگرفته بودم؟!

پ.ن:به تمام هستی ام قسم بودنت هم دروغ هست!


نوشته شده در جمعه 91/3/12ساعت 3:50 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

توجه کردید این روز ها هیچ کی به هیچ کی کاری نداره...

کسی آپ نمی کنه...نظر نمی گذارند ...بازدید های من که خیلی کم شده....

همه درگیرن ...امیدوارم همه چی حل شه تا شاید دوباره یاد هم بیفتیم...


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/27ساعت 5:6 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak