سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























... رهی نمانده تا رهایی

قدم های کوچکه خواهرم با موج هایت آرام از بین می بری...

خورشید را هنگامه غروب پشت خودت پنهان می کنی و صحنه ای وصف ناپذیر پدید می آوری...

سنگ ها را صیقل داده و تیزی هایش را که باعث زخمی شدن پاهای خواهره 1 ساله می شود را از بین می بری...

تمام نوشته هایم روی ماسه ها، تمامه خاطراتم ،همه معما های زندگیمو...همه و همه رو فقط با یه موج از بین میبری....

تو چیستی؟!اینچه قدرتیه ک تو داری؟!

خاطراتم را با همه ی چاشنیاش میدم دستت تا بدون هیچ منتی به کمکه ی موج کوچولو و زیبا با خودت ببر....

این کمترین چیزیه ک می تونم ازت بخواهم !!!!

توانایی تو بیشتر از این حرفاس ....

آرامش را بدونه هیچ چشم داشتی تقدیمه همه ی ما ها می کنی صدای قشنگت را ....

وقتی عصبانی میشی ،حالم از همیشه بدتر میشه.

صدای طوفان هات ادمو به خودش می اره ک پاشو دنیا هنوز جاریه مثه زنگ خطر....

بعد از یکسال به دیدنت اومده بودم ...خیلی باهات خاطره دارم .واسم سخت بود تنها کناره ساحل قدم بزنم و پشت سرمو نگاه کنم و رده پای یک نفرو ببینم.اما تو با آرامشی ک ب من دادی

 باعث شدی مثه همیشه اما این دفعه خودمو تو بغلت بندازم و با خنده هام تو بغلت گریه کنم.قهقهه میزدم اما فقط تو میدونستی ک من دارم با خنده هام تو بغلت گریه می کنم.

تو هیچ احتیاجی به اشک نداری خودت دریایی ....پس من تا میتونم تو بغلت می خندم چیزی ک شاید خیلی زیاد ندیده باشی.....

زندگی را میخواهم از تو بیاموزم:

آی دریا!!! ای سنبله بخشندگی و فروتنی!آموزگاره زندگیم!

تو به کمکه اشک هایت

توانایی برای خودت پدید آورده ای

 و آن هارا  یکجا

 بدونه منت تقدیمه ما

 میکنی......

به کمکه غم انگیز ترین تواناییت، بهترین ها را عرضه می کنی...

دنباله بهتر و بهترین نیستی،دنباله زیبا و زیباترین نیستی.....

همه در درگاهت به یک اندازه اند و در یک جایگاه و تو به دیده ما همیشه یک جوری اما اینطور نیس...


نوشته شده در یکشنبه 90/4/12ساعت 11:13 عصر توسط خانوم زهرا نظرات ( ) |


Design By : Pichak